پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

ژستای خواب پرهام از یه روزگی تا 6 ماهگی

روز اول توی بیمارستان بعد از دومین حموم توی خونه توی ماشین در حال رفتن به دکتر  خوابای بعد حموم (یه ماهگی) مامانی عاشق این حالتتم وقت خواب(مخصوصا لبت) رشت سوار بر کالسکه بعد از حمومی که هنوز لباساتو کامل نپوشیدی قبل از چهل روزگی .خونه مامان جون وقتی که خاله عطیه مشت و مالت میداد  بدون شرح.... وقتی خودتو پرت می کنی رو بالش مامان وقتی اولین بار این لباسو پوشیدی،خوابیدی توی ماشین وقتی داشتی با باربدت بازی می کردی خوابت برد(مامان اسمشو گذاشتم باربد چون ب رو با حالت لبت می گفتی) یه مدت ع...
31 تير 1392

خواب بعد حموم

عزیز مامان، یه روز که بردمت حموم بعد از لباس پوشیدنت اینجوری ولو شدی واسه خواب. اینقدر خوابت میومد که مامان هم گذاشتم به حال خودت قبل اینکه تیشرتتو بپوشم ...
31 تير 1392

خداحافظ کار بیرون مامانی

پسر عزیزم ، مامانی بعد از چند روز سر کار رفتن، به این نتیجه رسیدم که دیگه با کار بیرون خداحافظی کنمو کنار پرهام عزیزم بمونم.آخه مامان پشت میزم که نشستم همه حواسم به شماست. درسته که خاله جون اینا، از جونشون واست مایه میزاشتن.اما بازم دلم نیومد.آخه یه روز دو روز که نبود.درسته به کارم عشق می ورزیدم اما شما مهمتری یکی یه دونه مامان پس خداحافظ کار بیرون  مامانی ...
31 تير 1392

شرح حال پرهام جونم

سلام پسر مامان. امروز که دارم برات می نویسم 4 روزی میشه که 7 ماهت تموم شده و رفتی توی 8 ماه. کلی کارای چدید انجام میدی و اینکه غذای کمکی باعث شده غذای اصلیتو کمتر بخوری. بی نهایت شیطون شدی و به قول خاله یه سره وول می خوری. کلی عکس داری توی این مدت که مامان میزارم از همه کارات.وقتی دایی حامد میگه پر هههههام( با حالت کشیده) سریع نگاش میکنیو می خندی و هنوزم موقع خنده هات دستات کنترلته که میزازی دهنت. الانا دیگه راحت سینه خیز میری به سمت جلو  و همه چیو می گیری . موقع خواب اگه پستونک دهنت نباشه پا میشی و خودت میزاری دهنت. وقتی گشنت میشه میگی هاااام.  ...
26 تير 1392

پرهام و نگاه متعجب به دریا

اولین دریارو وقتی مامان رفته بودم دکتر با مامان جون و خاله جون رفتی و ولی دومین بارو با زندایی جون و مینا جون (4 تایی) رفتیم که زندایی پاهاتو به آب زد و کلی کیف کردی...   ...
26 تير 1392

آقا گاوه

با موزیکال آقا گاوه دنیایی داری.از همه بیشتر هم ببعی و گاوه و هاپورو دوس داری و وقتی میگم ببعی میگه بع بع   دمبه داری  نه نه .خیلی ذوق میکنی ...
26 تير 1392

ویروس زشت

پسر عزیز مامان، دو هفته ای میشه که به وبلاگت سر نزدمو چیز تازه ای ازت ننوشتم. بعد سرما خوردگیت 3 روزی حالت خوب بود و تازه داشتی جون می گرفتی که گرفتار تب ویروسی شدیو 6 روزی اذیت شدی.با بابایی بردیمت دکتر . واست کل آزمایشارو واسه این که خیال ما راحت بشه نوشت ولی خدارو شکر همه چی خوب بودو فقط باید دوره این ویروس زشت تموم میشد که خدارو شکر تموم شدو خیالمون راحت شد اما حالا درد و خارش لثه هات ولت نمیکنن . یک ریز دستت تا حلقوم توی دهنته و یکسره شصت پاهاتو میخوریو تا یه چیز سفت پیدا می کنی می گیری به دهنت .پستونکت رو هم که کلا بر عکس می خوری. مامان فدات بشم.ایشالا...
12 خرداد 1392

پدر و پسر

این لباستو از فروشگاه رولان گرفتیم. چون آبی فیروزه ای داشتی.سبز گرفتیم که اتفاقی با لباس  بابایی ست شد.اینم عکس دو نفره تون     از اونجایی که بچه اواخر پائیز و اوایل زمستونی و اینکه همش لباسای پوشیده و گرم تنت بود . توی این عکس از دیدن پاهات که لختن تعجب کردیو چیز عجیبی به نظرت اومده                                                                                   &nbs...
27 ارديبهشت 1392